زندگي نامه شهيد حسين فهميده
زندگي نامه
وي فرزند محمد تقي است که در خانواده اي مذهبي د ريکي از روزهاي بهاري ارديبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قيام درخانه اي محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکي را همراه ساير فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وي نيز سه سال بعد از شهادت محمد حسين به فوز شهادت نايل آمد، با صفا وصميميت ودر زير سايه محبت و توجه پدر و مادري مهربان ، سپري کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدايي را با يک معلم روحاني طي کرد. سال پنجم ابتدايي واول و دوم راهنمايي را به دليل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراين شهر گذراند. درهمين دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وي نيز، مانند ميليون ها جوان و نوجوان ديگر کشور، دچار تحولات عظيمي گرديد. شخصيت او با داشتن خانواده اي متدين ومذهبي و شرايط خاص شهر مقدس قم و نيز زمينه مساعد روحي به گونه اي شکل گرفت که سرشار از دين و فرهنگ غني اسلام بود.
ادامه مطلب
بهنام در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۴۵ در منزل پدر بزرگش در مسجد سلیمان به دنیا آمد.
ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.
شهریور ۵۹ بود که شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک
می کردند، باور نمی کرد که خرمشهر دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود.
بهنام تصمیم گرفت بماند بمباران هم که می شد بهنام ۱۳ ساله بود که می دوید و به مجروحین می رسید.
از دست بنی صدر آه می کشید که چرا وعده سر خرمن میدهد،مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه
سلاح (کلاش و ژ۳) مقابل عراقی ها ایستاده بودند بعد رئیس جمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید.
بهنام عصبانی بود مردم در شلیک گلوله هم باید عنایت می کردند به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود.
بهنام می رفت شناسایی چند بار او گفته بود ((دنبال مامانم می گردم گمش کردم)) عراقی ها فکر نمی کردند بچه ۱۳ ساله برود شناسایی رهایش می کردند.
یکبار رفته بود شناسایی عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی بر می گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود،
ادمه مطلب
11ساله اي که سنگر هورالعظیم،،، نیمکت کلاس و شهادت، کارنامه قبولیاش شد. شهیدی با آن دستهای کوچکش، 45 روز سنگینی تفنگ را تحمل کرد و ایستاد در مقابل دشمن، این شهید یازده ساله سیستان و بلوچستان را چه میتوان، نامید ؟؟؟
وقتی که جنگ آغاز شد، همه به صحنه آمدند، شهری و روستایی، فقیر و غنی، باسواد و بیسواد، کارگر و مهندس، معلم و دانشآموز...
بعضی از شهدا معرفی شدند، اما از غفلت ما حتی اسمی از بعضیهاشون در کوچه و خیابانها، قفسه کتابخانهها، سایتها و روزنامهها نیست. یکی از همین شهدا شهید یازده سالهی سیستان و بلوچستان به نام شهید «سَبیل اخلاقی» است، شهیدی از همان فهمیده و بالازاده و بهنام محمدیها...
راستی برای این رزمندههای 11 ـ 12 ساله چه عنوانی میتوان نهاد که شایسته این همه مردانگی باشد؟!
ادامه مطلب
شهید علی جرایه کمسنترین شهید دوران دفاع مقدس در وصیتنامه خود آورده است: دست از ولایت نمیکشم حتی اگر بدنم را قطعه قطعه کنند. من رفتم اما وصیتم به شما هموطنان عزیز این است که امام را تنها نگذارید و اسلحه مرا بردارید و راه شهیدان را ادامه دهید.
به گزارش مشرق به نقل از فارس، شهید علی جرایه فرزند سوخته زار و شهربانو در اولین روز مهرماه ۱۳۵۰ در سرابباغ آبدانان دیده به جهان گشود، وی تحصیلات خود را در مدارس شهداء و طالقانی تا اول راهنمایی ادامه داد و در زمان جنگ تحمیلی به عنوان رزمنده بسیجی به گردان ۵۰۵ محرم، تیپ۱۱ امیر المومنین(ع) سپاه پیوست و راهی جبهه های نبرد با دشمن بعثی گردید. تا آنکه در تاریخ ۱ اسفند ۱۳۶۲ طی عملیات والفجر۵ در منطقه عملیاتی مهران در سن ۱۲ سالگی از ناحیه سر مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.
ادامه مطلب
صفحه قبل 1 صفحه بعد